جدول جو
جدول جو

معنی نوش گیا - جستجوی لغت در جدول جو

نوش گیا
نوش گیاه، برای مثال نوش گیا پخت و بدو درنشست / رهگذر زهر به تریاک بست (نظامی۱ - ۷۱)
تصویری از نوش گیا
تصویر نوش گیا
فرهنگ فارسی عمید
نوش گیا
مخلصه، (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج)، تریاق کوهی، (برهان قاطع) (انجمن آرا)، گیاهی است که دفع سموم کند، (غیاث اللغات)، گیاهی است که تریاق زهرهاست و گویند در اول سال اگر خورده شود در آن سال زهر کار نکند، به عربی مخلصه از آن گویند که خلاص کننده از زهر است، و بز کوهی آن را خورد و پازهر از آن حاصل شود، (از رشیدی)، نوش گیاه:
نوش گیا پخت و بدو درنشست
رهگذر زهر به تریاک بست،
نظامی
لغت نامه دهخدا
نوش گیا
مخلصه، تریاق و پازهری که از گیاهان بدست آورند
تصویری از نوش گیا
تصویر نوش گیا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوش آگین
تصویر نوش آگین
(دخترانه)
به شهد و شکر آویخته، نوشین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوش آگین
تصویر نوش آگین
پر از شهد و شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوش گیاه
تصویر نوش گیاه
مخلصه، تریاق کوهی، نوعی پادزهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوش گوار
تصویر نوش گوار
گوارا و شیرین مانند انگبین یا آب حیات، برای مثال نوش ساقیّ و جام نوش گوار / گرم تر کرده عشق را بازار (نظامی۴ - ۶۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
نوش آمیغ، به شهد و شکرآمیخته، شکرپرورد، به نوش آمیخته، نوشین:
آنکه در یاقوت نوش آگین او شکّر سرشت
قوت عشاقش از آن یاقوت نوش آگین نهاد،
معزی،
لؤلؤ نشنیدم من در بسّد نوش آگین
لاله نشنیدم من در سنبل مشک افشان،
معزی
لغت نامه دهخدا
جایگاه مادۀ شیرین گل، (لغت فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
نوش گیا، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به نوش گیا شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
خوش گوار. (آنندراج). در گوارائی چون آب زندگانی، زیرا که چشمۀ نوش آب حیوان است. (فرهنگ فارسی معین). گوارا:
تا تو به رزمی چو زهر زودگزائی
تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری.
فرخی.
موافقان را مهرت نبید نوش گوار
مخالفان را خشم تو زهر زودگزای.
فرخی.
مجلس افروز به نو باغ تو امروز شها
مجلس نو کن و نو گیر می نوشگوار.
فرخی.
آب حیوان چو شد گره در حلق
زهر گشت ارچه بود نوشگوار.
سنائی.
ز مرغزار قناعت قدم مبر کآنجا
نبات روح نواز است و آب نوشگوار.
مجیر.
نحل کآب عنب خورد بر تاک
آرد از لب شراب نوشگوار.
خاقانی.
نوش ساقی و جام نوش گوار
گرم تر کرده عشق را بازار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شیرین گفتار:
ای پسر می گسار نوش لب و نوش گوی
فتنه به چشم و به خشم فتنه به روی و به موی،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
فارسی سنبل هندی باشد و آن بیخ گیاهی است باریک و انبوه و درهم پیچیده وبه غایت خوشبو که در عطریات و دواها به کار برند و به سبب آنکه شباهتی به موی زلف دارد موی گیا خوانند و بعضی گویند بیخ و ریشه گیاهی است، (از برهان)، نام بیخ گیاهی است خوشبو و در دواها و عطرها به کار برند و شبیه باشد به زلف و آن را سنبل نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)، نام بیخ گیاهی است خوشبوی که به زلف تشبیه کنند، (آنندراج) (انجمن آرا)، سنبل هندی، سنبل طیب، سنبل الطیب، موی گیاه، (یادداشت مؤلف) :
لشکر عشق تو گرد دلم ای ترک ختا
حلقه در حلقه ز انبوهی چون موی گیاست،
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ گَ)
بمجاز آزاردهنده، اذیت کننده:
چو من بلبلی را بود ناگزیر
از این گوش گیران شوم گوشه گیر،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ)
ترش گیاه. گیاهی است ترش خصوصاً و هر گیاه ترش را توان گفت عموماً. (برهان). حماض بری و هر گیاه ترش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوش جای
تصویر نوش جای
محل نوش در گلها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش گوار
تصویر نوش گوار
در گوارایی چون آب زندگانی (زیرا که چشمه نوش چشمه آب حیوان است) : (نوش ساقی و جام نوشگوار گرم تر کرده عشق را بازار) (نظامی. گنجینه گنجوی ص. 362)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موش گیر
تصویر موش گیر
زغن
فرهنگ لغت هوشیار
گوش کننده، آزار دهنده اذیت کننده: چو من بلبلی را بود ناگزیر ازین گوش گیران شوم گوشه گیر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور گیا
تصویر کور گیا
درخت و میوه و بار کور خرنوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش گیاه
تصویر نوش گیاه
مخلصه، تریاق و پازهری که از گیاهان بدست آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موی گیا
تصویر موی گیا
سنبل هندی
فرهنگ لغت هوشیار